روزمرگی های چرچیل

اونی ک بهتون گفتم می‌دونم از من خوشش میاد ولی چیزی نمیگه.....!!!!

همچنان نمیگه!!!!!

البته منم ممنونشم

چون حس واقعیمو نمی‌دونم

میدونما

میترسم

طبق معمول

ممنونم ازش بهم فرصت میده

خب بذارین اعتراف اولم و مهمترین اعترافم و بگم بهتون بین خودمون بدونه!!!!

من

خیلی

ترسو ام!!!!!

الان میتونستم تهران باشم ولی ترسیدم از اینکه تهران باشم!به هزار دلیل یکیش هزینه اجاره خونه!هزینه‌های خودم!کرونا !و امثال اینا

الان ک خونم میتونم از وقتم به بهترین نحو استفاده کنم

ولی نمیتونم خیلی بدم میاد

خیلی خیلی خیلی

نمی‌دونم چرا اصلا نمیتونم

باورتون میشه

حس جنازه‌‌‌ای دارم ک فقط قدرت تحرک داره

از خودم بدم میاد بدم میاد

√دوستم دیروز برام تعریف می‌کنه صاحب کارش بهش گفته دوست پسر متاهل سن بالا نمیخوای......می‌خوام هم دوستم و جر بدم ک می‌ره منشی گری می‌کنه هم اون مهندس ه عوضیو:/

√همون پسری ک بهتون میگفتم منتظرم‌ی چیزی بگه!!!!فازش و درک نمیکنم اعصابم خورده عصبی ام اصلا از دستش دقیق هم نمی‌دونم چرا!!!!یعنی می‌دونم ولی نمی‌دونم چطوری بگم ....

صبح زود پاشدم

خیلی جدی و بی اعصاب و با موهایی به سان سلطان جنگل!!!!

رفتم جلو یخچال

من:مامااااااان شکلات کووووو😡😐

مامان: پیشی برده😃😃😃

من:مامااااااان اذیت نکن گشنمه کووووو😢

مامان:سلامت کو؟؟؟؟موهات و شونه نمیزنی؟افتاب از کدوم طرف در اومده سحر خیز شدی؟

من:مامان غلط کردم میرم بخوابم😭

یعنی‌ی روز خواستم من سحر خیز باشم نذاشت😐

نمی‌خواستم بذارما دیدم همتون دارین با عکسای پاییزیتون زخمی‌میکنید!

منم هوس کردم بذارم🤭

هر سال‌ی عکس پاییزی می‌گرفتم برا اینستام

ولی امسال تو همه خودم حضور داشتم😅

اینم ب خاطر این گل ه گرفته بودم ک خیلی قشنگه ...ولی حالا میذاریمش پای عکس پاییزی!

بچه‌ها بسی استرس دارم چند روزه هیچ حرکتی نزدم و خیلی حس بدی بهم میده⁦☹️⁩

کاش فردا مفید باشم 🥺